مرحلهی چهارم آشکارسازی تواناییها
مایکل برنارد بکویت: «مرحلهی چهارم، مرحلهی «بودن» است. جاهایی که حسهایی مانند: حس جدا بودن از زندگی، جدا بودن از زیبایی، جدا بودن از عشق، جدا بودن از حضور خداوند یا هر اسم دیگر که شما برای حضور انتخاب میکنید. حضور یعنی هرگز غایب نیست. حضوری که در همه جا هست، واقف به همه چیز هست، قادر مطلق است، تواناست، همه جا هست. لحظاتی است که شما حس محدود بودن و جدا بودن دارید و ناگهان متوجه میشوید که زندگی در واقع بیحد و مرز است. متوجه میشوید شما بیان منحصر به فرد از یک زندگی یکتا هستید. شما مانند موجهای دریا هستید. همانطور که هر موج دریا منحصر به فرد است. ولی تمام موجها ذاتاً به اقیانوس متصل هستند. آنها با اقیانوس یکی هستند. آن موجها بیانهای منحصر به فردی از اقیانوس هستند. ما همانطور که از این مرحله عبور میکنیم همواره باید چیزی رها کنیم تا به مرحلهی بعدی آگاهی برای شرکت در رهاسازی تواناییهای خودمان برویم.
برای خارج شدن از حالت «قربانی بودن». همانطور که پیش از این گفتم هر قربانی یک داستان قربانی شدن دارد. هر قربانی یک داستان به نام «آنها با من این کار را کردند.» دارد. البته ما انکار نمیکنیم که چیزهای بد برای مردم اتفاق میافتد. این سوتفاهم پیش میآید. اشخاصِ قربانی رفتار مخرب هستند، این محکوم کردن آنها نیست. نمیگوییم چیز بدی برای شما اتفاق نمیافتد. ولی میگوییم برای خارج شدت از حالت قربانی بودن، شما باید بخشش را در آغوش بگیرید. شما باید «بخشش» را با آگاهیتان در آغوش بگیرید. تمام آن بخشش، «بخشش خود» است.
ما میدانیم که تفکر واحد انرژی ذهنی است و اگر من آن را به نفرت ارتباط دهم آن را به خصومت و کینه ارتباط دهم و اگر من آن را به تنفر نسبت دهم آن فکرها به توجه به فرکانسشان، خودشان را تکثیر میکنند. و من بعد از مدتها که فکر تمام شده، تجربهاش میکنم. کمبود بخشش یکی از بالاترین مدلهای بیاحترامی و توهین به خود است. چون من به جهان یا کائنات میگویم: دوباره من را بزن، دوباره این تجربه را بیاور! من بیشتر از این میخواهم. پس با آویزان شدن به نبخشیدن من به خودم توهین میکنم. من به هیچ شخصی که چیز بدی در مورد من میگوید یا کار مخربی انجام داده است ضربه نمیزنم. تمام کاری که میکنم این است که به طور مداوم در ذهن خود میچرخم در نهایت ذهن و بدن فیزیکیام مواد شیمیایی سمی تولید میکند که به طور مستقیم نتیجهی آن افکار منفی هستند. من خودم را مورد توهین و آزار قرار میدهم. پس اگر خواهان خارج شدن از حس قربانی بودن هستیم باید «بخشش» را در آغوش بگیریم. نه فقط یکبار. ما داریم در مورد یک شیوه همیشگی زندگی صحبت میکنیم. شاید هرشب قبل از اینکه بخوابید زندگیتان را بررسی کنید و شروع به پیدا کردن هرگونه تنفر و یا دشمنی کنید که به ذهنتان نفوذ کردهاند و شما با استفاده از بخشش درونیتان شروع به حل کردن آنها میکنید تا بتوانید پاک به خواب بروید و پاک از خواب بیدار شوید. در نتیجهی این کار، شما یک بیان ناب از بینهایت میشوید و گذشته را مثل یک لاشه به دنبال خود نمیکشید. شما هر روز قدم در آگاهی میگذارید. این یک ماجراجویی است. این معنای واقعی تجسم روح شما در کالبد فیزیکی است. در حقیقت شما خودتان انتخاب کردید تا روح شما در این کالبد فیزیکی تجسم یابد. شما خودتان داوطلب شدید تا در این کرهی خاکی باشید. در این حالت خاص، انسان بودن. هم اکنون پدیدههای مختلفی در کیهان در حال رخ دادن است ولی شما انتخاب کردید که به این کرهی خاکی بیایید. کسی شما را مجبور نکرده است. شما دستتان را بالا بردید و گفتید: «من به زمین میروم. این ارزش انجام دادن دارد. این «مهربونی و خلاقیت» نیاز دارد که به اشتراک گذاشته شود. من باید به آن کرهی خاکی بروم.» پس شما خودتان انتخاب کردید که اینجا باشید. وقتی شما «قانون آشکار سازی» را آموختید و در آن ماهر شدید «یادآوری میکنم شما نمیتوانید در چیزی برتری یابید مگر این که در آن استاد شوید. پس باید استاد مرحله دوم بشوید شما باید استاد تصویر سازی ذهنی بشوید شما باید استاد تجسم خلاق بشوید. شما باید استاد خلق تصاویر ذهنی خودتان شوید شما باید استاد توصیف کردن آن جهانی که دوست دارید در آن زندگی کنید شوید تا وقتی که احساس عمیقی در شما به وجود آید.» اکنون باید مقاوت را کنار بگذارید و ببخشید. به عشق اجازه دهید به زیبایی اجازه دهید و به لذت اجازه دهید. چیزی که در این مرحله باید آن را رها کنید «کنترل کردن» است. ترک کردن عادت «کنترل کردن» سخت است. مخصوصا زمانی که خیلی وقت است که احساس قربانی بودن میکنید. اما در نهایت قادر به پذیرش قانون کائنات میشوید. قوانینی که باید به آنها اعتماد کنید. میدانید اینطور نیست که از خواب بیدار شوید و بگویید من تسلیم شدم. من عادت کنترل کردن را رها کردم. نه! این به تدریج اتفاق میافتد. همانطور که دارید تمرینات درونیتان را انجام میدهید، عبادت مثبت، مراقبهتان، تصویرسازی ذهنی، شما تبدیل به یک کاندید برای بینش و بصیرت میشوید.
بصیرت یک رویداد است که در آگاهی شما اتفاق میافتد. به تدریج به چیزی یقین میبرید که قبلا تنها به آن باور داشتید. حالا آن را میدانید و یقین دارید. وقتی شما شروع به داشتن بصیرت میکنید کائنات صمیمی میشود. وقتی به این سطح از بصیرت برسید که «حضور» یا همان خداوند با شماست نه علیه شما و همه چیز برای خیر و صلاح شما باهم کار میکند، وقتی به این سطح از بصیرت برسید خودتان عادت «کنترل کردن» را رها میکنید و حالت «تسلیم بودن» اتفاق میافتد. از طریق قدرت عشق، زیبایی، خلاقیت و ابتکار حالا میتوانید به زندگیتان نگاه کنید.
پس اول باید از حالت قربانی بودن خارج شوید و وارد ارتعاشات «بخشش» شوید. و داستانهای سرزنش خودتان را رها کنید. همانطور که وارد مرحلهی آشکار سازی میشوید وارد کانال میشوید، ذره ذره کنترل را رها میکنید و حالا «بودن» خودتان را دارید و با آن زندگی میکنید.
در درجه اول خودتان را به عنوان یک ابزار برای روح مییابید به عنوان ابزاری برای عشق ورزیدن و زیبایی و لذت و برای اینکه بیشتر و بیشتر وارد آن سطح متعالی از هوشیاری شوید جایی که کاملا احساس میکنید که شما با حضور خدا یکی هستید. با زندگی یکی هستید شما حسهایی را رها میکنید مانند: حس جدا بودن از زندگی، جدا بودن از خدا، جدا بودن از لذت، تمام ما ذرهای از آن را حمل میکنیم.
وقتی درحال عبادت هستید متوجه میشوید که خدا را چیزی بیرون از خود درنظر گرفتهاید. حتی باوجود اینکه بارها شنیدهاید «خداوند از رگ گردن به شما نزدیکتر است.» حتی با وجود اینکه شنیدهاید قلمروی او در درون شماست. اما هنوز در ذهن خودتان میگویید:«خدا جایی آن بیرون است.» ولی نه، درون خودتان است. پس اتفاقی که میافتد این است که به تدریج به سطحی از بصیرت میرسید و میگویید: بله! خداوند در اینجا حاضر است. خداوند درون من است. زمانی که یقین میبرید که «حضور خدا» در وجود شماست کفر نگفتهاید. شما تنها زمانی کفر میگویید که ذات خود را محدود میکنید و قدرت نامحدودش را محدود میکنید. پس مطمئن شوید که آن را میفهمید.
یک الگوی کامل درون شما بارگذاری و کد شده است. شما اینجا در مرحلهی انقلاب انسانی هستید تا هوشیارانه در رهاسازی تواناییهای خودتان شرکت کنید. نه اینکه فقط منتظر باشید ببینید چه اتفاقی در زندگیتان میافتد. همانطور که «اُپرا» به ما یادآوری کرد که قصد و نیت داشته باشیم، زندگی خودتان را توصیف کنید. پس درنهایت آن را رها میکنید و اجازه میدهید خدا به زندگی شما وارد شود. آنگاه شما میفهمید وقتی به چیزی که نمیبینید بیشتر از چیزی که میبینید ایمان داشته باشید، آن چیزی را میبینید که نمیبینید.
وقتی شما به چیزی که نمیتوانید ببینید ایمان بیشتری دارید، عواملی مثل عشق، لذت، هارمونی و صلح، اینها کمیتهای نامرئی هستند. شما نمیتوانید آنها را ببینید. بلکه حسی هستند. شما نمیتوانید آنها را با حواس پنجگانه ببینید. شما فقط شواهد آنها را میبینید. هنگامی که شما به این عواملی که قابل دیدن نیستند بیشتر ایمان میآورید و آنها را حس میکنید. البته عواملی قابل دیدن هستند مانند موانع و مشکلات. وقتی شما به چیزی که نمیبینید ایمان بیشتری داشته باشید سپس چیزی را میبینید که نخواهید دید. چیزی را نمیبینید که خواهید دید. این ما هستیم. این روح خداست و بسیار شگفت انگیز است. باید به آن اعتماد کنید که تمام قدرتش، هوشش، عشقش و زیباییاش را در شما قرار داده است. او همه چیز را در شما قرار داده است. خدا همه جا هست و همه جا را پر میکند. در درون شما خدا هست. این را تبدیل به زندگیتان، رهاییتان، بخششتان و اشتراک گذاریتان کنید. پس همواره با احساس شکرگزاری و سپاسگزاری بیدار شوید. شکرگزاری از اینکه وجود دارید. از خودتان بپرسید چه چیزی را میتوانم امروز به اشتراک بگذارم؟ چه چیزی میتوانم بدهم؟ چگونه میتوانم بیشتر خودم باشم؟ چگونه میتوانم یک پیام آور شگفت انگیز تغییر باشم؟ چگونه میتوانم هر روز بهشت را روی زمین بیاورم؟ شما این سوال را بپرسید، خدا جوابش را میدهد. صلح و برکت بر شما باد.»
منبع: رویال مایند
برای خواندن مراحل آشکار سازی تواناییهای خود می توانید از لیست زیر استفاده کنید:
مرحلهی اول آشکار سازی تواناییها: رهایی از حس قربانی بودن
مرحلهی دوم آشکار سازی تواناییها: آشکارکننده یا خلق کننده
مرحلهی سوم آشکار سازی تواناییها: کانال، ابزار، مکان
مرحلهی چهارم آشکار سازی تواناییها: بودن